محرم

 

 

فرا رسیدن ایام الله ماه محرم٬ ماه پیروزی خون بر شمشیر٬ بر عاشقان وشیفتگان آن حضرت تسلیت باد  

 

(ماه آتش و عطش)

محرم می آید؛ مثل پرنده ای غریب، از التهاب خاکستری آسمان.

ماه سرخ بلوغ؛ ماهی که در آن، عشق آفریده شد و مردانگی و شرف در عطش معنا گرفت.

ماهی که هیچ واژه ای گنجایش اندوه بی کرانه ی آن را ندارد؛ ماهی که هر ساله، خون خدا را بر آسمان دنیا می پاشد تا ابرهای روزمره، سرخی آفتاب را نپوشاند.

محرم، ماه فریاد، ماه بیداری و پایداری است؛ ماهی که تمام تاریخ، وام دار یک نیم روز آن است.

ماهی که خاک و خون، آتش و عطش و مشک و تیر، رازهای سر به مهر آنند.

ماهی که هفتاد و دو آیه ی سرخ، بر صحیفه ی دل ها نازل شد و هفتاد و دو کهکشان، در مدار هستی قرار گرفت.

ماهی که دست می افتاد و پر و بال می رویید.

ماهی که هر ساله انتظار من و تو را می کشد.

محرّم، فصل مَحرم شدن با خوبی هاست؛ فصل فشردن دست هایی که در کنار فرات، رویید؛ فصل عاشقی کردن.

سال هاست که محرم سیاه پوش است و سینه ها از سوگ، در جوش و خروش...... 

به ادامه مطلب رجوع کنید

سال هاست که کربلا، روزهای سردمان را گرما می دهد و بر شب های سیاه مان نور می پاشد.

کیست که آزاده باشد و محرم را به سوگ ننشیند؟

کیست که سوار بر راهوار اشک، به مهمانی عاشوراییان برود و شیفته برنگردد؟

کیست که در سفینه ی نجات وارد شود و در موج های هوس غرق گردد؟

کیست که حسین را چراغ راهش کند و در بیراهه های پر پیچ و خم، گم شود؟

کیست که گوش جان بسپارد و نام تو را در هیاهوی فرات نشنود؟

نمی دانم این چه رازی است که محرم، ماه آغازین سال است، شاید سرّ آن در این باشد که عزت، در گرو قیام و جهاد است و حیات، در سایه ی خون.

علی خیری

 

(پایان سرخ یک آغاز)

محرّم، ماهِ حرام

اما مگر جهانِ خونریز، حرمتِ سنّتِ آدمیان را نگاه خواهد داشت؟

ماهِ حرام است و خون ریختن آدمیان، ممنوع؛ مگر خونِ بهترینِ آنها، و این ارمغانِ سال جدید است که گویی بنیانِ آسمان را چنین گذاشته اند.

سالِ نینوا چگونه آغاز می شود؟ آیا نینوا جشن خواهد گرفت؟

روزِ آغاز سال است و فرات، سرخ جریان دارد و خون فوّاره می زند. فرات را خوب گوش کنید!

آیا چکاچک شمشیرها را نمی شنوید؟ این خاطراتِ رودِ کهنه است که همچنان در خویش، محفوظ نگاه داشته است. آیا گریه ها را نمی شنوید؟ و نعره های دلیرانه را؟

در فرات، هنوز صدای نمازهای شب عاشورا، قطره قطره و موج موج جریان دارد. فرات هنوز شرمگین است. بیچاره رودِ پیر، قرن هاست کُند و شکسته می رود.

سال کوفه چگونه آغاز می شود؟ آیا هنوز مردانِ پیمان شکن هلهله می کنند و شمشیر می رقصانند؟ و آیا زنان بی شرم، همچنان از پنجره ها سرک می کشند تا کاروان خسته و تشنه ی خارجیانِ از راه رسیده را به تماشا و دشنام بایستند؟

اینک، در مرتفع ترین خاک حجاز ایستاده ام؛ رو به خورشید و دست را بالای چشم هایم گرفته ام تا دورتر را بهتر ببینم. آغاز سال است و ماهِ حرام؛ شمشیرهایی را می بینم که از تیغه هایشان خون می چکد و نیزه هایی که خورشید حمل می کنند و کاروان مهتاب که سوگوار و اسیر می پیماید.

مهدی میچانی فراهانی

 

(قبله ی نور پروانه ها)

در و دیوار سیاه پوش حسینیه ها، پُر می شود از پروانه هایی که در جستجوی نورند؛ پروانه هایی که هروله کنان، گِرد چلچراغ عَلَم حسینی می چرخند و بر سر و سینه ی خویش می زنند و در تاریکی شب های اندوهشان، کنار دیگ های غذاهای نذری بیدار می مانند و چشمانشان، از دود زمان های سرخ شده در آتش عشق، می سوزد و سرخ می شود و سحرگاه، وقتی رو به ضریح شش گوشه، سلام می دهند، اشک هایشان به رنگ خون درمی آید؛ مثل خونی که تا اَبَد از مقتل حسین علیه السلام می جوشد!

پروانه هایی که رسیدن به کمال را در نور می دانند، ولی پروانه صفتی را در خود نمی بینند که بتوانند بال در مَطاف آتش بگشایند، ناگزیر، دل خوش می دارند به شب های محرم که لباس سیاهی بر تن کنند و شال عزایی بر سر بیفکنند و سر به دیوار ماتم حسینیه ها، زانوی غم بغل بگیرند؛ تا شاید پروانه های بی پروای کربلا، آنان را با خود بسوی نور بَرَند!

از پروانه ها نمی توان خواست به خاطر کوچکی شان، به نور نیندیشند و شیدایی پیشه نسازند و سودای کربلایی شدن را از سر خویش بیرون کنند! آنها خوب می دانند که میان پروانه های بی پروای کربلا و پروانه های دلتنگ، به اندازه ی هزاران سال نوری فاصله است؛ اما دلشان هم می خواهد تا جان ناقابل خویش را در شعاع ذرات نور شمس الشموس ولایت ـ اباعبداللّه الحسین علیه السلام ـ، فدای نورافشانی شمع سر بریده ی تاریخ کند؛ اگر چه می بینند که برای رسیدن به چنین خواسته ای، طریق رنج طولانی مقرر فرموده اند که ابتلای آن بیش از قابلیتشان است؛ مگر آن که پروانه ای بزرگواری کند و دست آنها را بگیرد.

ما چنین بزرگواری را فقط در حسین علیه السلام دیده ایم!

چنین است که هر ساله در ماه محرم، دل خویش را به بال و پر خونی اش دخیل می بندیم تا گره کور چشمانمان را به نور اجابت باز نماید.

ما آن قدر گِرد سر بریده ی نورانی امام عشق می چرخیم تا به اذن او، قبیله ی پروانه های حسینی، به کمک ما بشتابند و زیر پر و بال شکسته ی ما را بگیرند و به بالاترین نقطه ی زمین خدا ـ کربلای نور ـ برسانند!

آنگاه، مقتل حسین علیه السلام ، قبله ی نور همه ی پروانه هایی می شود که رسم پروانگی آموخته اند و به نور حق دست یافته اند!

نزهت بادی

 

(محرم، اشک، دخیل)

بوی نامت باز می پیچد خیالم را به هم،

بس که زیبا، شعرهایم خو گرفته با تو ای عطر گلابستان عشق!

... از راه می رسی و من باز هم عاشق خواهم شد؛ عاشقِ اشک، عاشق اندوه، عاشق ناله های نینوایی و عاشق نغمه های کربلایی.

«باز این چه شورش است ...»

باز محرمی دیگر و شوری دیگر، چشم ها، عاشقانگی از سر می گیرند و دست ها، به تمنای عشق باز می شوند.

محرم، ماهِ باز کردن عقده های دل، در برابر عشق.

محرم، ماهِ دخیل بستن دل، به سقاخانه های اشک.

محرم، ماه طوافِ عرفانی، در حریم هفتاد و دو نام آسمانی.

محرم، ماه مرثیه های عاشورایی اشک؛ اشکی که با یاد امام حسین علیه السلام ، جلوه ای آسمانی به خود می گیرد.

محرم، ماه ناله؛ ناله های نینوایی، ناله هایی که طنین مویه ی تاریخ، در عمق صدایش نشسته است.

محرم، ماه گریه، گریه های کربلایی؛ گریه هایی که نوایش، طاقت از دل عرش می رباید.

محرم، ماه، گهواره جنبانیِ حضرت علی اصغر علیه السلام ، ماه تماشای قامت زیبای حضرت علی اکبر علیه السلام ، ماهِ آرزوهای قشنگ حضرت قاسم علیه السلام و ماه عروج دست های آب آور حضرت عباس علیه السلام .

محرم، ماهِ زخم، ماه وداع، ماه شام غریبان، ماهِ کوفه، ماه شام، ماه غمبار اسیران، ماه نیزه، ماه نِی و ماه خونبار شهیدان است.

مولای من، ای زنده ترین که دست های شفا بخشت، دردهای بشر را التیام می بخشد! غربت دیرینه ی ما را که آکنده از اندوهان تو است، بپذیر

عطر نامت، از کربلای دل ها به مشام می رسد و کوچه های تخیّل را به مرثیه خوانی دعوت می کند، مولای من، یا اباعبداللّه!

محرم است و ز یادت دوباره لبریزم                         کرم نما وببین، عاشقانه های مرا

سیاه، مثل شبی بی ستاره، در باران                    احاطه کرده غمی، حجم شانه های مرا

ترا قسم به غم عشق و اشک بی پایان                    ز من مگیر، همین پشتوانه های مرا

 

مولاجان! قسم به مرثیه های عاشورایی، قسم به اشک های دخیل بسته و قسم به شام غریبان زینب علیهاالسلام ! که اگر نبود عشق تو، زندگی بیهوده بود.

سیدعلی اصغر موسوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد